تاريخ : دو شنبه 26 تير 1391برچسب:شبح شاه,دیوید گمل, | 11:33 | نويسنده : ranius

اول از روی جلد شروع می کنیم.

طرح روی جلد خیلی چیز ترقیب کننده ای نبود.من خودم 6 ماه بود این کتاب رو تو کتابخونم داشتم ولی چون جلدش خیلی باحال نبود حوصلم نگرفت بخونمش!

داستان:

داستان درباره ی شاهزاده ی ضعیفی است که پدرش از ضعف جسمانی او رنج می بره.شاهزاده به خاطر بر طرف کردن ضعف هاش کتاب هایی می خونه که اونو به فکر وادارند و به پرورش قدرت فکرش می پردازه.یکروز که پدرش مجبور میشه برای بستن قرارداد صلح به سرزمین دشمن بره،او نیز با او راهی می شود.

دشمن که همون الدارده پادشاه اورلیوس و خدمه اش رو در یک روز که برای شکار به جنگل رفته بودند می کشه.

اما شاهزاده که علاقه ای به شکار نداشته شکار رو ترک می کنه.در راهی که می رفته به دختری به نام لاتیا می رسه و طی اتفاقاتی با فردی به نام کالین لاچ فراگ که یکی از بزرگترین قهرمان های شمشیر زنیه و لقبش ارباب نیزه است آشنا میشه.وقتی همه چی جالب میشه که او پدربزرگش باشه!

شاهزاده تیورو که حالا تحت تعلیمات کالین به یک شمشیر زن قوی تبدیل شده برای گرفتن شمشیر پدرش از مه رد میشه و اونجا با داستان مردمی آشنا میشه که می خوان بر علیه ملکه اشون قیام کنند.این ملکه ظالم همان گورویین یا آتنا،عشقه سابق یا در واقع همیشگی کالین بوده.حالا در واقع لاتیا ی 15 ساله عاشق کالینی شده که سن پدربزرگش رو داره(چون با تیورو همسنه)و تیورو عاشق لاتیا.تیورو طی اتفاقاتی رهبری قیام رو بر علیه ملکه بدست می گیره.البته او باید به یاد چیز دیگری هم باشه.کشورش الان در معرض خطری جدیه.

موقع باز کردن کتاب اولین چیزی که می بینید یک مقدمه اسم و لقب های شخصیت های داستانه.خوندنش ضرر نداره ولی خیلی هم مهم نیست حفظشون کنید.در ادامه داستان هر جا که اومده باشند زیر صفحه نوشته کی اند.

یکی از نکات مثبت کتاب به نظرم می تونه استفاده از اساطیر و شخصیت های تاریخی  در جای مناسب خودشون باشه.

از لحاظ پیچیدگی داستانی بسیار محیطش شبیه محیط نغمه آتش و یخه می باشد.با این تفاوت که این رمان مدت ها قبل از آن نوشته شده است!

البته مثل نغمه آتش و یخ لازم نیست 100 صفحشو یکهو بخونید تا بفهمید که کی پادشاهه،کی بابای کیه،اسامی چه نسبتی با هم دارند و از این حرفا.این رمان خیلی ساده تره.

رمان از لحاظ داستان بسیار قوی و سانسور شده است!کاش کتابسرای تندیس کلا بعضی از گفته گو ها رو نمی ذاشت.اونوقت ملت فکر نمی کردن الان چه اتفاقی افتاده که تو کتاب ننوشته!

نثر داستان خیلی جذب کننده نیست.مثلا من خودم در حد سرگرمی بقیه ی فصل هاشو می خوندم.

پایان خوب ولی خیلی کوتاهی هم داره.در این حد که بعد از اینکه دشمن رو  به عقب می رونه نویسنده در طی یک صفحه اتفاقات پس  از اون رو می نویسه.البته به خاطر شیوه ی داستان چاره ی دیگه ای هم نداره ولی شاید اگر من بودم حمله به الدارد رو می ذاشتم واسه جلد دوم.مسلما ایشون بهتر از من کارش رو بلد بوده دیگه!

اما یه چیزی که منو به شدت زجر می داد در طی داستان  رابطه ی نپخته ی تیورو با لاتیا است.هری پاتر 6 جلد طول کشید،گرگ و میش حد اقل4،5 فصل طول کشید،این یکی واقعا اعصاب خورد کن بود.من نمی فهمیدمد این پسره خیر سرش کتاب می خونه عاقله این حرفای دیوونه بازی چیه می زنه؟باور کنید در یکی از گفته گوهای تیورو با کالین برای اینکه حرصمو از خنگ بودن این پسر روی یه چیزی خالی کنم بر گشتم و متکام رو گاز گرفتم!به خدا راست می گم!

در طول پنج دقیقه پسره عاشق طرف میشه.بعدش یه سری حرفایی می زنه که واقعا...آدم میگه این پسره جدی 15 سالشه؟فکراش خیلی منحرفند!

حالا که ما با این شاهزاده ی خنگ عادت کردیم یک هو در وسط داستان تیورو تریپ میاد شمشیرشو می کوبه زمین و می گه من به سن مردونگی رسیدم و از حالا به بعد اسمم آتر پندراگنه!

به جز این من هیچ نقصی در داستان ندیدم.همه چی خیلی خوب بود.اگه بخوام از نظر خودم بهش نمره بدم،از پنج بهش 3.75 میدم!

البته این ها فقط نظر خودم بود.از اینکه نظرات شما رو بدونم خوشحال می شم.شاید نکته ای باشه که من به اون توجه نکردم.

کتاب بعدی که نقد می کنم ممکنه نارنیا باشه چون فعلا دارم بارتیمیوس جلد دو رو می خونم و همزمان دو سه رمان دیگه هم می خونم!

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 35 صفحه بعد

پيچک